سفارش ساخت ربات فارکس و ساخت ربات معامله گر بورس و ساخت ربات معاملاتی و طراحی ربات تریدر و ربات فارکس رایگان و برنامه نویسی ربات فارکس و آموزش ساخت اکسپرت فارکس و ساخت ربات معامله گر با پایتون و دانلود ربات معامله گر فارکس و خرید ربات تریدر فارکس و ربات فارکس خودکار و ربات معامله گر بورس رایگان و آموزش ساخت ربات معامله گر فارکس و دانلود ربات معامله گر بورس ایران و ربات معامله گر آلپاری و ربات فارکس برای اندروید و طراحی ربات متاتریدر و برنامه نویسی ربات متاتریدر و طراحی ربات فارکس و برنامه نویسی ربات فارکس

مدیریت اطلاعات محیطی توسط خاطرات، تداعی‌ها و باورها

مدیریت اطلاعات محیطی توسط خاطرات، تداعی‌ها و باورها
  • کیفیت انرژی ذخیره شده در ذهن ما دو مؤلفه دارد : اول قطبیت آن که می‌تواند مثبت، منفی و یا خنثی باشد. دوم شدت آن که از حداکثر مثبت تا حداکثر منفی را در بر می‌گیرد.
  • تداعی، یک ویژگی طبیعی در نحوه فکر کردن انسان‌ها است. یعنی سلول‌های مغز ما طوری به هم مرتبط شده‌اند که اطلاعات محیطی مشابه را به طور خودکار به هم ربط می‌دهند.
  • تداعی یک فرآیند خودکار است که در آن اطلاعات در سیستم ذهنی ما سازمان‌دهی می‌شوند.
  • درک یعنی بازشناسی چیزی از طریق حواس پنج‌گانه در محیط بیرون، که قبلاً در مورد آن آموخته باشیم.
  • انرژی ذهنی ما با حواس پنج‌گانه همکاری می‌کند تا اطلاعات محیطی را بر اساس تمایزهایی که از قبل شناخته‌ایم، جداسازی، دسته‌بندی و سازمان‌دهی کنیم.
  • تمایزها عامل جداسازی اطلاعات محیطی هستند و بدون آنها، اطلاعات، بسیار کلی هستند.
  • آنچه ما از محیط اطرافمان تجربه می‌کنیم، از درون خودمان نشأت می‌گیرد نه از رویدادها و محیط بیرونی.
  • باورها تعاریف را در ذهن ما خلق و تمایزها را ایجاد می‌کنند و همچنین، درک ما از محیط پیرامون را مدیریت می‌کنند.
  • ترس عبارت است از انرژی زیادی با بار منفی که بازه اطلاعاتی ما را محدود می‌کند. به عبارت دیگر، ترس یک مکانیزم دفاعی است که هدف آن کمک به ما برای اجتناب از چیزهایی است که یاد گرفته‌ایم به عنوان تهدید تلقی کنیم.

برچسب ها: ربات آربیتراژ و ربات آربیتراژ قطعا سودده و  ثبت نام ربات آربیتراژ و سفارش ساخت ربات فارکس و ساخت ربات معامله گر بورس و ساخت ربات معاملاتی و طراحی ربات تریدر و ربات فارکس رایگان و برنامه نویسی ربات فارکس و آموزش ساخت اکسپرت فارکس و ساخت ربات معامله گر با پایتون و دانلود ربات معامله گر فارکس و خرید ربات تریدر فارکس و ربات فارکس خودکار و ربات معامله گر بورس رایگان و آموزش ساخت ربات معامله گر فارکس و دانلود ربات معامله گر بورس ایران و ربات معامله گر آلپاری و ربات فارکس برای اندروید و ربات سود ده فارکس و ربات سود ده بورس ایران و اکسپرت سود ده فارکس و اکسپرت سود ده بورس ایران


تجارب ما به صورت خاطرات حاوی انرژی الکتریکی ذخیره می‌شوند

همان‌طور که در خصوص محیط ذهنی معامله‌گر و لزوم شناخت ماهیت و اجزاء آن بیان کردیم، آنچه ما در سطح فیزیکی و از طریق قوای پنج‌گانه خود دریافت می‌کنیم، تبدیل به انرژی یا پیام‌های الکتریکی می‌شود و از طریق سیستم عصبی متصل به عضو دریافت‌کننده، به مغز ارسال می‌شود. از بدو تولد، وجود ما به عنوان نیرویی، بر محیط پیرامونمان اثر می‌گذارد

جسم ما فضایی را اشغال می‌کند که نمی‌تواند توسط چیز یا شخص دیگری اشغال شود. در مقابل، محیط فیزیکی نیز بر حواس ما مؤثر است و در نتیجه، یک رابطه علت و معلولی بین ما و محیط اطرافمان برقرار می‌شود. تجارب ایجاد شده از تعامل ما با محیط، به پیام‌هایی از جنس انرژی الکتریکی تبدیل می‌شوند که این بارها می‌توانند مثبت یا منفی باشند.

کودکی را در نظر بگیرید که گریه می‌کند. گریه این کودک به صورت یک نیرو بر محیط تأثیر می‌گذارد یا به بیان دقیق‌تر، کودک صدایی ایجاد می‌کند که به گوش همه آدم‌های آن اطراف می‌رسد و بر آنها اثر می‌گذارد. نحوه عکس‌العمل اطرافیان، برای کودک تجربه‌ای ایجاد می‌کند که بار الکتریکی و کیفیت انرژی مرتبط با این خاطره را در ذهن او تعیین خواهد کرد. کیفیت انرژی یعنی مثبت یا منفی بودن و نیز درجه شدت انرژی که در رابطه با هر تجربه در ذهن ثبت می‌شود.

همان مثال کودک را در نظر بگیرید. اگر محیط به گریه کودک، با آغوشی مهربان و پرمحبت پاسخ دهد، این تجربه با بار مثبت در ذهن او ذخیره خواهد شد و شدت آن بستگی به شدت اثری دارد که پاسخ محیط بر حواس کودک گذاشته‌است. پس به طور کلی، کیفیت انرژی ذخیره شده در ذهن ما دو مؤلفه دارد : اول قطبیت آن که می‌تواند مثبت، منفی و یا خنثی باشد.

دوم شدت آن که از حداکثر مثبت تا حداکثر منفی را در بر می‌گیرد. کیفیت انرژی مفهوم مهمی است که باید به خوبی درک شود زیرا نوع باورهای ما در مورد ماهیت محیط اطراف را می‌سازد و بر ادراک و نحوه عکس‌العمل ما به محیط، بسیار مؤثر است. انرژی مثبتِ ناشی از تجارب خوشایند، سازنده است. این انرژی با به وجود آوردن حس اعتماد به نفس، آموزش و رشد ذهنی را ارتقاء می‌دهد و در نتیجه عاملی برای جستجو و کشف ناشناخته‌ها می‌شود.

منظور از ناشناخته‌ها، هرچیزی است که به عنوان یک امکان یا فرصت در محیط فیزیکی وجود دارد ولی هنوز به گونه‌ای در ذهن ما مستقر نشده‌است. این انرژی در ما اشتیاقی ایجاد می‌کند تا با محیط، بیشتر تعامل کنیم و تجارب بیشتری را رقم بزنیم. هرچه بیشتر تجربه کنیم، بیشتر در مورد ماهیت واقعی محیط یاد می‌گیریم و بهتر می‌توانیم با آن تعامل داشته باشیم.

در واقع، خاطرات با بار مثبت باعث می‌شوند حس اطمینانی در ما ایجاد شود که برای کسب تجارب جدید و نو قدم برداریم و ذهن خود را پرورش دهیم. از طرف دیگر، انرژی منفی که ناشی از یک عکس‌العمل دردناک از محیط پیرامون است، برخلاف انرژی مثبت، یک نیروی محدود کننده و بازدارنده است.

نتیجه کلیِ یک تجربه منفی، ایجاد یک خاطره با بار منفی در ذهن است که به نوبه خود باعث ایجاد ترس می‌شود. ترس مانع از کسب تجربه‌های جدید و یادگیری می‌شود که خود باعث ایجاد شکست، ناخشنودی و نارضایتی بیشتر و تکرار مجدد تجارب منفی است. شما به عنوان یک معامله‌گر باید بتوانید بازار را با یک نگاه بی‌طرفانه نگاه کنید. برای این کار باید یاد بگیرید که چگونه ترس‌های نامحسوسی را که به طور ناخودآگاه توانایی شما را در حفظ بی‌طرفی از بین می‌برند، شناسایی کنید.

ذهن ما چگونه تداعی می‌کند؟

تداعی، یک ویژگی طبیعی در نحوه فکر کردن انسان‌ها است. یعنی سلول‌های مغز ما طوری به هم مرتبط شده‌اند که اطلاعات محیطی مشابه را به طور خودکار به هم ربط می‌دهند. ذهن این کار را به دو روش انجام می‌دهد : در روش اول، یک تمایل طبیعی در ذهن انسان وجود دارد که به آدم‌ها و اشیاء بر حسب ویژگی‌هایی که دارند، برچسب بزند و آنها را در گروه‌های همسان طبقه‌بندی کند.

مثلاً اگر فردی با یک ویژگی خاص از اهالی یک شهر به‌خصوص را سراغ داشته باشد، به طور خودکار مایل است آن ویژگی را به سایر افراد اهل آن شهر هم نسبت دهد. در روش دوم، ذهن یک واقعه را به یک واقعه نامربوط دیگر ربط می‌دهد. در این روش بوها، مزه‌ها، صداها یا تصاویر را به یک تجربه و کیفیت انرژی مرتبط می‌کنیم.

برای درک بهتر این موضوع، ترانه‌ای را در نظر بگیرید که تمامی زوج‌ها با گوش دادن به آن به حال و هوای دوران عروسی و نامزدی‌شان برمی‌گردند و در واقع، این ترانه تداعی کننده عشق زیاد و روزهای خوش آن زمان برای آنها است که با شنیدن آن تمام خاطرات و احساسات مربوط به آن دوره از ذهنشان عبور می‌کند. به طور کلی، تداعی یک فرآیند خودکار است که در آن اطلاعات در سیستم ذهنی ما سازمان‌دهی می‌شوند.

بیشتر تداعی‌ها ناخودآگاه هستند؛ در واقع ما از تشکیل پیوند میان متغیرهای محیطی با انرژی مثبت و منفی ذهنمان آگاه نیستیم. ممکن است بعداً چیزهایی را ببینیم، بشنویم یا ببوییم که در ما احساس خاصی را به وجود بیاورند و ما به یاد نداریم که چه زمانی این اطلاعات به ظاهر نامرتبط را به حوادث اولیه ربط داده‌ایم.

تمایزها عامل جداسازی اطلاعات محیطی هستند

حواس ما این قابلیت را به ما نمی‌دهند که بتوانیم به تمام اطلاعات محیطی دست پیدا کنیم. بنابراین، باید با استفاده از مکانیزمی، آن چیزهایی را که می‌خواهیم از آن آگاه شویم و تمرکزمان را به آن معطوف کنیم، گلچین کنیم. هر آنچه که یاد می‌گیریم، یک حلقه انرژی میان محیط درون و بیرون ما ایجاد می‌کند که آن را دَرک می‌نامیم.

پس دَرک یعنی بازشناسی چیزی از طریق حواس ۵ گانه در محیط بیرون، که قبلاً در مورد آن آموخته باشیم. یعنی انرژی ذهنی ما با این حواس همکاری می‌کند تا اطلاعات محیطی را بر اساس تمایزهایی که از قبل شناخته‌ایم، جداسازی، دسته‌بندی و سازمان‌دهی کنیم. به عبارت دیگر، برای بازشناختن چیزی در محیط، لازم است که قبلاً در مورد آن اطلاعاتی داشته باشیم.

در غیر این صورت، برچسب بی معنی بودن به آن زده خواهد شد و متوجه آن نخواهیم شد. بنابراین، برای کسب توانایی شناخت هر چیزی از جمله شناخت فرصت‌ها در بازار، باید چارچوب ادراکی مناسبی در خود ایجاد کنیم. تمایزها عامل جداسازی اطلاعات محیطی هستند و بدون آنها، اطلاعات، بسیار کلی هستند.

به طور مثال، تا زمانی که به یک کودک، تفاوت میان قاشق و مداد آموزش داده نشود، بین آنها تمایزی قائل نشده و هردوی آنها را در دهانش می‌کند. اما پس از آموزش، او می‌تواند بین آن دو تمایز قائل شود. در این مثال، قاشق و اطلاعاتی که آن را تعریف می‌کنند، یک حلقه انرژی بین محیط داخل و خارج کودک برقرار می‌کنند که عامل ایجاد تمایز و شناسایی آن در محیط است و تا قبل از ایجاد این تمایز، قاشق و مداد هر دو در یک دسته کلی‌تر، مثلاً به عنوان چیزهایی که می‌توان آنها را در دهان کرد، قرار می‌گیرند.

به همین ترتیب، هرچیزی که در محیط خارج به عنوان یک فرصت یا امکان وجود دارد، ولی ما هنوز آن را نمی‌شناسیم، به این خاطر است که هنوز یاد نگرفته‌ایم تا تمایز لازم را قائل شویم و به همین دلیل، آن را به طور کامل درک نمی‌کنیم. آیا تا به حال یک مطلب مشکل را برای بار دوم و سوم خوانده‌اید؟ هر بار متوجه نکته جدیدی می‌شوید؟ چرا این اتفاق می‌افتد؟ به این دلیل که با هر بار خواندن، آن چارچوب ذهنی که شما را وادار به درک چیزی در متن می‌کند، در حال توسعه است.

در هر لحظه، تفاوت اساسی بین واقعیت و آنچه ما درک می‌کنیم، وجود دارد و فقط برخی از افرادِ باتجربه به دلیل ساختار ذهنی متفاوتشان قادر به درک این تفاوت‌ها هستند. هرچقدر بتوانیم اطلاعات را بیشتر تمیز دهیم، فهم عمیق‌تری از روابط علت و معلولی بین چیزهای موجود کسب می‌کنیم.

چگونه تجربه منتهی به ادراک می‌شود؟

اولین برخورد با چیزی، همواره یک خاطره، تمایز یا تداعی را که قبلاً وجود نداشته، در ذهن ما ایجاد می‌کند. منظور از این برخورد، یک چیز کاملاً منحصر به فرد است مثل یاد گرفتن یک لغت جدید که تا به امروز به گوشمان نخورده‌است. بعد از آنکه چیزی را یاد گرفتیم، انرژی ذهنی ما به عنوان نیروی عامل بر حواسمان اثر می‌گذارد تا آن را در محیط بازشناسی کنیم. به عبارتی، ما ابتدا یک چیز را در محیط تجربه می‌کنیم، سپس در اطرافمان آن را بازشناسی خواهیم کرد.

به منظور درک بهتر این موضوع، ترس را مثال می‌زنیم. ما زمانی احساس ترس می‌کنیم که چیزی را در محیط شناسایی کنیم که قبلاً آن را تحت عنوان “دردآور” شناخته باشیم. در واقع، این ترس ناشی از همان انرژی منفی ذخیره شده در خاطرات و تداعی‌های ذهنی ما است. به عبارت ساده‌تر، اگر شرایط عین یا مشابه چیزی باشد که قبلاً تجربه کرده‌ایم، می‌توانیم یک معنی یا برچسب به آن نسبت دهیم و از این طریق، درکش کنیم.

تصور کنید عده‌ای از مردم در یک رویداد حضور دارند. هریک از آنها بعداً آن رویداد را به طور متفاوتی تعریف خواهند کرد. این به آن معناست که هر کس آن رویداد را متناسب با ساختار ذهنی خودش تجربه کرده‌است. یعنی تمایزات خاص خودش را از آن اطلاعات ایجاد کرده و معنی به خصوص خودش را روی آن گذاشته‌است.

درواقع، نسخه هر کس از یک رویداد واحد، منحصر به فرد است چون شیوه تجربه هر یک از انسان‌ها از محیط خارج به درک آنها از محیط بستگی دارد و درک آنها هم تابعی از چیزی است که اکنون در ذهنشان است. پس برخلاف آنچه که مردم فکر می‌کنند، بیشتر چیزی که ما از محیط تجربه می‌کنیم، از درون ما نشأت می‌گیرد نه از خود رویدادها و محیط خارج.

رابطه بین ادراک و احساس

انرژیِ تعیین‌کننده احساسات مختلف ما در شرایط مختلف مانند عشق یا تنفر، خشم، ترس و … در بسیاری از حالات و شرایط از محیط ناشی نمی‌شود بلکه این احساسات بخشی از وجود ما هستند. اجازه بدهید درک این موضوع را با ذکر یک خاطره برایتان راحت‌تر کنم. در سال ۱۹۸۷ یک برنامه تلویزیونی را تماشا می‌کردم که اغلب، بازیگران محلی، در آن به اجرای برنامه طنز و دوربین مخفی می‌پرداختند.

در قسمتی از این برنامه، تهیه‌کننده فردی را با یک پلاکارد در خیابانی شلوغ‌ و پر رفت‌و‌آمد، قرار داد. روی پلاکارد او نوشته بود : “پول مجانی- فقط امروز”. فکر می‌کنید چند نفر به پلاکارد توجه کردند و برای دریافت پول آمدند؟ فقط ۱ نفر. که او هم درخواست ۲۵ ریال برای سوار شدن به اتوبوس را داشت. جز او، یک نفر حتی نزدیک هم نیامد تا اینکه او مجبور شد داد بزند : کسی پول مجانی نمی‌خواهد؟ من نمی‌توانم این همه پول را خرج کنم.

اما باز هم همه او را نادیده گرفتند و از جلوی او رد می‌شدند. حتی یک بار دست عابری را کشید و از او پرسید که پول مجانی نمی‌خواهد؟ عابر به او گفت : باشد برای بعداً. در اینجا علیرغم اینکه محیط به وضوح و کاملاً شفاف اطلاعاتش را بیان کرده، اما فقط یک نفر با ساختار ذهنی‌اش آن را درک کرد آن هم در حد ۲۵ ریال. راستش را بخواهید، عکس‌العمل مردم آنقدرها هم عجیب نبود. چون عموماً به این معتقدیم که پول مفت جایی پیدا نمی‌شود.

هر چند آن فرد محیط خود را به صورت واقعی معرفی کرده‌بود، یعنی نوشته روی پلاکارد کاملاً راست و واقعی بود، اما هیچ ارتباطی با محیط ذهنی هیچ کدام از عابرین برقرار نکرد. به عبارتی، هیچکس جز آن یک نفر، بر این باور نبود که ممکن است پول مفت به کسی بدهند و باعث شد که آن مرد را به چشم یک دیوانه نگاه کنند. نتیجه‌ای که می‌خواهیم از این خاطره بگیریم، این است که محیط در تعیین و انتخاب معنیِ برداشت شده توسط افراد از عبارتِ روی پلاکارد نقشی نداشت و هر یک از افراد، تجربه شخصی خودشان از شرایط موجود را به وجود آوردند.

 

نقش باورها در سیستم ذهنی

باورها نقش‌های متعددی در سیستم ذهنی ما ایفا می‌کنند. آنها تعاریف را در ذهن ما خلق و تمایزها را ایجاد می‌کنند و همچنین، درک ما از محیط پیرامون را مدیریت می‌کنند. اما باید دانست آنچه که برای یک فرد قابل درک است، لزوماً تمام موارد موجود و قابل درک در محیط نخواهد بود. مثال پول مفت را به خاطر بیاورید.

هر شخصی می‌تواند ادعا کند که تجربه او در مورد پول، عین واقعیت است. چه چیزی می‌تواند خلافش را ثابت کند؟ مردم به جای آنکه باورها و تجارب خود را به عنوان باوری در مورد واقعیت ببینند، آنها را واقعیت محض می‌دانند که خیلی هم غیرطبیعی نیست چرا که باورها رابطه‌ای با محیط برقرار می‌کنند که بهترین نامی که می‌توان برای توصیف آن به کار برد، حلقه بسته است. منظور از حلقه بسته، این است که هر بخش از فرآیندی که طی آن، ما محیط پیرامون را تجربه می‌کنیم، از دیگر بخش‌های فرآیند، حمایت می‌کند، تا اینکه همه چیز بدیهی به نظر برسد.

باورها اطلاعات ورودی به مغز را به شدت کنترل می‌کنند تا تنها اطلاعاتی که با آنها سازگار هستند، اجازه ورود داشته باشند. در نتیجه، هرچیزی که وارد ذهن می‌شود، تجربه ناشی از باورهای قبلی را پشتیبانی می‌کند. تا زمانی که این حلقه باز نشود یا فرد نداند که چگونه باید آن را باز کند، در معرض تجربه‌های جدید قرار نخواهد گرفت و هر لحظه در حال کسب تجربه در فضای حلقه بسته قبلی خواهد بود.

به عبارت دیگر، نمی‌توانیم چیزی که به آن باور نداریم را تجربه کنیم مگر آنکه ذهن خود را باز بگذاریم و خودمان را در معرض این احتمال قرار دهیم که ممکن است آنچه را که باور داریم، تنها بخش کوچکی از تمام واقعیتی باشد که در محیط عرضه می‌شود. در واقع باورها آگاهی ما از داده‌های جدید را کاهش می‌دهند. اما چرا؟ چون در نظر گرفتن یا قبول اطلاعات جدید و متناقض با داده‌های قبلی، انتخاب‌های زیادی را به وجود می‌آورد که ما به طور معمول نیازی به دانستن آنها نداریم.

همچنین، زمانی که انتخاب‌های پیش روی ما زیاد باشند، ذهن ما به دلیل عدم توانایی در پردازش آنها، به سرعت گیج و آشفته خواهد شد. در حقیقت، اگر باورها وجود نداشتند، ذهن ما مانند تلویزیونی می‌شد که می‌خواهد تمام برنامه‌های ارسالی را دریافت کند و همزمان، تمام آنها را نیز به نمایش بگذارد. به عبارتی، آنها این امکان را به ما داده‌اند تا هر لحظه‌ی خود را در یک کانال اطلاعاتی تنظیم کنیم.

چگونه ترس منجر به وقوع همان رویدادی می‌شود که از آن اجتناب می‌کنیم؟

همان‌طور که در توصیف اهمیت روانشناسی معامله‌گری مطرح کردیم، در بازار سرمایه همه چیز از درون خودمان آغاز می‌شود. ترس یا همان انرژی زیادی با بار منفی، توانایی شِگَرفی در محدود کردن بازه اطلاعاتی که می‌توان مورد توجه قرار داد، دارد. به عبارتی، ترس یک مکانیزم دفاعی است که هدف آن کمک به ما برای اجتناب از چیزهایی است که یاد گرفته‌ایم به عنوان تهدید تلقی کنیم.

کودکی را در نظر بگیرید که در اولین برخوردش با یک سگ، توسط او گاز گرفته شده‌است. او به طور طبیعی تمامی سگ‌ها را تهدیدی برای خودش تلقی می‌کند و در هر برخورد با یک سگ، احساس وحشت و ناامنی به او دست می‌دهد. اما واقعیتی که او در ذهنش راجع به سگ‌ها ساخته، تمام واقعیت در مورد آنها نیست. یعنی اینچنین نیست که تمام سگ‌ها خطرناک‌اند. بلکه برعکس، تنها بخش کوچکی از سگ‌ها خطر آفرین بوده و باقی، سعی در ایجاد ارتباط دوستانه با انسان‌ها دارند.

یکی از راه‌های اجتناب از ترس این است که به راحتی اخبار تهدیدآمیز را انکار کنیم. راه دیگری که منجر به ایجاد نقاط کور در ادراک ما خواهد شد، این است که تمام حواس خود را عمداً به اطلاعاتی معطوف کنیم که تهدیدآمیز نیستند. این نقاط کور به ویژه در محیط معامله‌گری منجر به نتایج بسیار ناخوشایندی می‌شوند. فرض کنید معامله‌گری با ترس از زیان وارد معامله شود.

نوع اطلاعاتی که او از آن پس بر روی آن تمرکز خواهد کرد، بستگی به سَمت حرکت قیمت‌ها دارد. اگر قیمت‌ها همانطور که او فکر می‌کرد باعث ضرر او باشند، برای اجتناب از درد، تمرکزش را بر اطلاعات خنثی معطوف خواهد کرد. حال اگر قیمت‌ها به سمت موافقش برگردند، برای آنکه خیالش آسوده باشد، با اولین سود اندک از معامله خارج می‌شود و نفس راحتی می‌کشد. حال تصور کنید این معامله‌گر در همان معامله اول به سود برسد. آنگاه بر اطلاعاتی کاملاً متفاوت تمرکز می‌کند.

این بار ترس او نه از زیان است بلکه از این می‌ترسد که بازار برگردد و سودهایش را از دست بدهد. این بار برخلاف حالت قبل، تمام تمرکز خود را بر روی اطلاعاتی می‌گذارد که تأیید می‌کنند بازار قرار است بر خلاف او حرکت کند و باز هم صرف نظر از اینکه چه موقعیت‌هایی را از دست خواهد داد، با سود اندکی از معامله خارج می‌شود. این مثال ثابت می‌کند که چرا اکثر معامله‌گران بر خلاف توصیه‌ها، سود خود را متوقف می‌کنند و اجازه رشد به زیان می‌دهند.

ترس باعث می‌شود بدون داشتن هیچ مدرکی، از انتخاب‌های ممکن حذر کنیم، چرا که وقتی از مواجه شدن با دسته خاصی از اطلاعات واهمه داریم و آنها را سد می‌کنیم، در واقع برخی از انتخاب‌های پیش رویمان را حذف می‌کنیم. به طور خلاصه، انتخاب‌هایمان توسط ذهنمان شکل می‌گیرد، نه محیط بازار. برای جلوگیری از این نقاط کور، باید یاد بگیریم بدون ترس معامله کنیم.

برای موفقیت در بازار باید باور کنیم که بدون ترس، بهتر می‌توان برنده شد. چرا که در این حالت بهتر می‌توان شرایط را ارزیابی کرد و انتخاب‌های بیشتری را درک کرد. کاری که باید انجام دهیم این است که ذهن خود را از هر چیزی که ممکن است تمرکزمان را محدود کند و مانع ورود دسته خاصی از اطلاعات به ذهنمان شود، رها کنیم.

دیدگاه‌ها (0)

  • دیدگاه های فینگلیش تایید نخواهند شد.
  • دیدگاه های نامرتبط به مطلب تایید نخواهد شد.
  • از درج دیدگاه های تکراری پرهیز نمایید.
  • امتیاز دادن به دوره فقط مخصوص خریداران محصول می باشد.

*
*

ده + 20 =

طراحی ربات سفارشی