تکنیکهای مدیریت سرمایه پیشرفته
از آنجایی که مدیریت ریسک متشکل از بررسی و میزان تاثیرات پوزیشن بر رشد صورت حساب مالی است و میزان و اهمیت احتمالی شکست را مشخص میکند، مدیریت مالی، روشهایی را بیان میکند و یک رویکرد قابل تکرار و ساختار یافته را جهت ارزیابی و ابعاد واقعی پوریشن تحت شرایط مختلف ایجاد مینماید که به صورت ویژه عمل میکند. در این مقاله با انواع تکنیکهای مدیریت مالی آشنا میشوید
مدیریت ریسک: یافتن تعادل مناسب بین ریسک بسیار زیاد و ریسک بسیار کم؛ در حقیقت ریسک زیاد منجر به افت وسیع و یا به طور بالقوه منجر به رشد شدید سهام میشود، همچنین ریسک بسیار کم را بهتر میتوان کنترل کرد اما به مراتب رشد سهام، کندتر خواهد بود.
تماس و واتس آپ اکسپرت سفارشی: ۰۷۷۳۳۴۳۳۲۱۱ – ۰۹۹۲۹۱۶۹۳۰۷
مدیریت ریسک یا کنترل ریسک به این معنی است که یک معاملهگر بایستی از میزان نیروهای پوزیشن مخالف، مطلع باشد. علاوه بر این، مدیریت ریسک شامل ایجاد دستورالعملهایی در مورد نحوهی رسیدگی به شکستهای معاملاتی است و این که چگونه میتوان ریسک را کاهش داد و نحوه چگونگی استانداردهای عملکرد را بیان میکند. بنابراین مدیریت ریسک، استانداردها و دستورالعملهایی را که در آن روش مدیریت مالی باید انتخاب شود، تعیین میگردد.
مدیریت سرمایه: مدیریت سرمایه روش واقعی تعیین حجم سفارش در شرایط خاص را توضیح میدهد. مدیریت سرمایه همانند پیچی است که یک معاملهگر میتواند جهت سازگاری با اهداف مدیریت ریسک، از آن استفاده کند و سطح ریسک را کاهش دهد و رشد سرمایه را بهینه سازی نماید.
یک معاملهگر بایستی تکنیکهای مختلف مدیریت مالی را به کار گیرد و ما معروفترین تکنیکها را به شما معرفی خواهیم کرد به علاوه مدلهای اصولی از درصدهای ثابت شده و سرمایههای ثابت شده:
میانگین رو به بالا (Averaging up)
میانگین رو به بالا، احتمال پوزیشن بُرد را بالا میبرد یا معامله مورد نظر را ارزیابی میکند، بدین معنی زمانی یک معامله به سود منتج میشود که معاملهگر قراردادهای بیشتری را جهت پوریشن موجود در نظر بگیرد.
مزایا:
- احتمال ضرر معامله ، نسبتا کم خواهد بود زیرا پوزیشن اولیه در زمان پیروی از رویکرد میانگین رو به بالا، بزرگ نیست.
- به ویژه معاملاتی که از این روش پیروی میکنند، رویکرد میانگین رو به بالا میتواند سودمند باشد زیرا به معاملهگر امکان میدهد تا حجم معامله را افزایش دهد و روند خود را تقویت نماید.
معایب:
- یافتن یک سطح قیمتی مناسب و منطقی، جهت افزودن به حجم معامله میتواند چالشهایی را به وجود آورد. علاوه براین هنگامی که قیمت برمیگردد، بازندگان میتوانند به سرعت برندگان را تعدیل کنند. جهت مقابله با این اثر، معاملهگران از پوزیشنهای (حجم معامله) بزرگتری در سفارشات قبلی خود استفاده میکنند و زمانی که میانگین رو به بالا را شروع میکنند حجم پوزیشن خود را کاهش میدهند که بخشی از استدلال طرفداران این رویکرد است.
میانگین ارزش (Cost Averaging)
این روش اغلب به عنوان «افزودن به پوزیشنهای متضرر» نامیده میشود و در میان معاملهگران بسیار بحث برانگیز است. این روش برخلاف میانگین رو به بالا است زیرا زمانی که معاملات شما برخلاف شما حرکت میکند، شما یک سفارش جدیدی باز خواهید کرد تا حجم معامله خود را افزایش دهید.
مزایا:
- ضررها به طور بالقوه کاهش مییابد و حتی موجب میشود با باز کردن پوزیشن جدید، زودتر به نقطه شکست روند دست یابید.
معایب:
- اغلب معاملهگران آماتور، هنگامی که در ضرر هستند، از این روش استفاده نادرست میکنند و به طور احساسی به این روش چنگ میاندازند (مربوط به قرارگیری در پوزیشن، مبحث روانشناسی). چنین معاملهگرانی به طور خودسرانه سفارشات جدیدی به امید دستیابی به سود انجام میدهند، بدون این که طرح و اصولی داشته باشند که در نهایت قیمت شروع به چرخش کند.
روش میانگین ارزش برای معاملهگران آماتور یا معاملهگرانی که کنترل بر این روش ندارند و یا احساسی با معاملات خود برخورد میکنند، توصیه نمیشود.
مارتینگل (Martingale)
رویکرد حجم پوزیشن مارتینگل به اندازه روش میانگین ارزش، بحثبرانگیز است. اساسا پس از ضرر کردن در معامله، معاملهگر حجم پوزیشن معاملاتی خود را دو برابر میکند، فورا و به طور بالقوه ضررهای قبلی با اولین سود جبران میشود.
مزایا:
- تمام ضررهای قبلی میتواند به طور بالقوه تنها با یک معامله برنده، جبران شود.
معایب:
- وقتی حجم معامله را دوبرابر میکنیم، ریسک کردن برای کل حساب امری اجتناب ناپذیر است. در طولانی مدت، همه معاملهگران ضررهایی را تجربه میکنند و قصد دارند تا پوزیشن منفی را ادامه دهند که به از بین رفتن حساب معاملاتی منتج میشود.
- اگر معاملهگران تمایل به تلافی کردن داشته باشند، بعد از ضرر وارد معامله میشوند، تکنیکهای مارتینگل، چالشهای بزرگی را نشان میدهد و تحت چنین شرایطی زودتر منجر دست دادن کل حساب میگردد.
برای هر معامله فقط %۱ ریسک وجود دارد، یک معاملهگر در ردیف هشتم جدول زیر، کل حساب را متضرر میشود.
آنتی مارتینگل
Anti-Martingale
آنتی مارتینگل خطرات روش مارتینگل را از بین میبرد. برخلاف سیستم مارتینگل، زمانی که معاملهگر متضرر میشود، حجم حساب را دو برابر نمیکند اما به همان پوزیشن میچسبد که به زودی این ضرر مرتفع نمیگردد. از سوی دیگر هنگامی که یک معاملهگر به سود دست مییابد، حجم موجودی معاملاتی را دو برابر میکند و با دو برابر ریسک نیز مواجه میشود. پشت این رویکرد، چنین تفکری وجود دارد که بعد از برنده شدن در یک معامله، شما با «پول آزاد» شروع به معامله میکنید.
برای مثال یک معاملهگر در معاملهای به ۲۰۰ دلار سود دست مییابد جایی که او بر روی حساب ۱۰۰۰۰ دلاری، %۱ ریسک میکند، حالا حجم حساب جدید او ۱۰۲۰۰ دلار شده است. در معامله بعدی، او میتواند روی ۲۰۰ دلار دیسک کند که میزان ریسک بر روی ۱۰۲۰۰ دلار برابر با %۱٫۹۶ است. اگر معاملات بعدی او نیز با نسبت سود به ریسک ۲ باشد او ۴۰۰ دلار سود به دست آورده است و اکنون حجم حساب جدید وی به ۱۰۶۰۰ دلار رسیده است. در معامله بعدی، معاملهگر میتواند روی ۶۰۰ دلار ریسک نماید که میزان ریسک بر روی ۱۰۶۰۰دلار برابر با %۵٫۷ میباشد.
مزایا:
- معاملهگر با این روش، پتانسیل کسب پول بیشتر با رکوردهای بُرد را دارد و به راحتی موجودی حسابش پایینتر از مقدار حساب اولیهاش نخواهد آمد.
معایب:
- فقط یک ضرر میتواند همه سودهای قبلی را از بین ببرد. به همین دلیل معاملهگران نباید حجم معاملات را دو برابر کنند اما از فاکتور کوچکتر از ۲ استفاده میکنند تا حجم پوزیشن معاملات خود را بعد از سود تعیین نمایند. به این ترتیب بعد از ضرر، سود خود را حفظ خواهند کرد.
- نوسان حساب معاملاتی با تکنیک آنتی مارتینگل میتواند حائز اهمیت باشد زیرا ضررها بعد از رکورد سودها میتواند زیاد باشد. اگر یک معاملهگر نتواند با چنین ضررهایی مقابله کند، روش آنتی مارتینگل میتواند مشکلات بیشتری را به وجود آورد. توصیه میشود که یک معاملهگر زمانی که حجم معاملات را دو برابر نکرده، سطح خاصی را تعیین کند و به رویکرد اولیه بازگردد و سودهای خود را حفظ نمایند.
نسبت ثابت (Fixed Ratio)
رویکرد نسبت ثابت براساس فاکتور سود یک معاملهگر است. بنابراین، یک معاملهگر باید میزان سود را تعیین کند تا به او امکان افزایش حجم پوزیشن معاملاتی را بدهد (افزایش حجم پوزیشن به عنوان دلتا نیز معروف است).
به عنوان مثال یک معاملهگر میتواند معاملهای را فقط با یک قرارداد شروع کند و دلتای خود را به مبلغ ۲۰۰۰ دلار انتخاب کند. هر زمان که معاملهگر سود دلتای ۲۰۰۰ دلاری را به دست آورد، میتواند میزان پوزیشن خود (حجم معامله) را با یک قرارداد افزایش دهد.
مزایا:
- در واقع تنها زمانی معاملهگر سود میکند، میتواند حجم معامله خود را افزایش دهد.
- با انتخاب دلتا، معاملهگر میتواند رشد سرمایه خود را کنترل کند. دلتای بیشتر به این معنی است که معاملهگر حجم معاملات خود را به کندی افزایش میدهد. با این وجود، دلتای کمتر به این معنی است که معاملهگر حجم معاملات خود را بعد از کسب سود، افزایش میدهد.
معایب:
- ارزش دلتا بسیار ذهنی است و تنظیم دلتا بیشتر شخصی است، نه براساس علم دقیق.
- از آنجایی که دلتای بالاتر حجم معاملاتی، رشد حساب را کاهش میدهد ولی دلتای کمتر موجودی پوزیشن را افزایش میدهد و زمانی روی میدهد که از یک مرز سود به سمت بعدی حرکت کند. تفاوتها میتواند قابل توجه باشد.
معیار کِلی ( Kellys Criterion):
هدف از معیار کِلی این است که سود ترکیبی را به حداکثر برساند که میتواند با سرمایه گذاری مجدد سود حاصل شود و معیار کِلی با استفاده از وینرِیت و لوسرِیت جهت تعیین حجم پوزیشن مطلوب به کار رفته است و فرمول آن به شرح زیر است:
Position size = Winrat – ( ۱- Winrate / RRR)
با این حال میزان حجم معاملات پیشنهاد شده با معیار کِلی اغلب تاثیر ضررها و رکورد باختها را دست کم میگیرد. در اینجا دو نمونه وجود دارد که این موضوع را نشان میدهد:
مثال ۱:
Position size = 55% – (۱ – ۵۵% / ۱٫۵)= ۲۵%
مثال ۲:
Position size = 60% – (۱- ۶۰% / ۱) = ۲۰%
همان طور که مشاهده میکنید میزان حجم معاملات پیشنهاد شده با معیار کِلی بسیار بالا است و مدیریت ریسک بایستی بیشتر بر آن نظارت داشته باشد. برای مقابله با این اثر، روش متداول استفاده از کسر معیار کِلی است. برای مثال ۱۰/۱ معیار کِلی به %۲٫۵ . %۲ میزان حجم پوزیشن معاملاتی منجر میشود.
مزایا:
- نرخ رشد را به حداکثر میرساند.
- یک چارچوب ریاضی برای رویکرد ساختاری فراهم میکند.
معایب:
- معیار جامع کِلی میتواند به کاهش قابل توجه بسیار سریعی منجر شود. استفاده از کسر معیار جامع کِلی بایستی در نظر گرفته شود.
تماس و واتس آپ اکسپرت سفارشی: ۰۷۷۳۳۴۳۳۲۱۱ – ۰۹۹۲۹۱۶۹۳۰۷
دیدگاهها (0)